سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا فاطمه الزهرا(س) ادرکنی

پنج شنبه 90/2/15 1:35 عصر| | نظر

یا الله.

ما بین پیشانی بندها، انگار داشت دنبال چیزی می گشت.زودتر باید راه می افتادیم و می رفتیم برای عملیات.

رفتم جلو. گفتم: چی کار می کنی حاجی؟ یکی شون رو بردار بریم دیگه.

یکی از پیشانی بندها را برداشتم و دراز کردم طرفش.

نگرفت.گفت: دنبال یکی می گردم که اسم مقدس بی بی توش نوشته باشه.

بالاخره هم یکی پیدا کرد که روش نوشته بود:

« یا فاطمه الزهرا(س) ادرکنی»



اسم خانم را که دید، اشک توی چشم هاش حلقه زد.

بعداً فهمیدم کار همیشه اش است. قبل ِ هر عملیات، همین کار را می کرد...


* شهید عبدالحسین برونسی

به نقل از کتاب "ساکنان ملک اعظم2"


روضه مصور...

پنج شنبه 90/2/15 1:34 عصر| | نظر

یا الله.

شب ِ وداع‌مان مصادف شده بود با شب ِ جمعه.دلَ‌م نیامد شب جمعه و حرم اباعبدالله رو از دست بدم، و با همه‌ی خستگی ِ روز آخر ، شب را توی حرم ماندم.

به حرف حاج آقا دولابی گوش کردم،حُر وار،زانوهام رو بغل کرده بودم و سر شرمندگی‌م رو پایین انداخته بودم،تا آقا بهم بگویند اِرفع راسک...

نشسته بودم روبروی ِ ضریح،خلوت بود تقریباً.تکیه داده بودم به دیوار و ضریح
را نگاه می‌کردم و با چشم‌هایم صحبت می‌کردم،حقیقتاً دیگر ِ توان ِ دعا و
نماز و زیارت خواندن را نداشتم...

کم مانده بود خوابم ببرد، دخترک با مادرش اومدند کنارم،یه کم جابه‌جا شدم تا بنشینند.دخترک شیرین زبانی می‌کرد، کمی نگاه‌ش کردم، همه‌ی روضه‌ها در ذهنم مُرور می‌شدند...

پرسیدم اسم‌ت چیه خانوم کوچولو؟خجالت کشید، مادرش گفت زهراست.گفتم چند سالته؟بیا با هم دوست باشیم دیگه. یه کم کج و کوله و لوس نگاه‌م کرد و یه نگاه به مادرش انداخت،باز مادرش گفت سه سال و خورده‌ایشه.نتوانستم خودم را کنترل کنم، صورتم رو برگردونم، بغضَم اشک شد، مادرش گفت:برای خاله تعریف کن حضرت علی اصغر(ع) را.

شروع کرد به شیرین زبانی. با همان زبانِ کودکانه‌اش روضه خواند برایم..

تشنه بود، آب‌ش ندادند، عمویش رفت آب بیاوَرد تیرش زدند، شهیدش کردند...تیر زدند به گلویش...

هاج و واج مانده بود و به من نگاه می‌کرد، که چرا اشک می‌ریزم.

دلم می‌خواست بگویم،این شیرین زبانی‌ات پیش ِ حضرت...جگرم را می‌سوزاند

بوسیدم‌ش و از حرم زدم بیرون...

شب ِ اربعین،است.این خاطره،از عرفه‌ی86 بود،امشب که داشتم "اشک‌های خونین در سوگ امام حسین-علیه السلام-" را می‌خواندم،رسیدم به قسمت‌های ِ درد دل سه ساله با پدرش:

یا ابتاه!مَن ذالّذی قَطَعَ وَریدَکَ؟
یا ابتاه!مَن بَقیَ بَعدکَ نرجوه؟
یا اَبتاه! مَن للعیون الباکِیات؟
یا اَبتاه! مَن للغَریبات الضایعات؟
یا اَبتاه! مَن بعدک؟ واخیبتاه...
یا اَبتاه! مَن بعدک؟ وا غربتاه.
یا اَبتاه! لیتنی کُنتُ لَک الفِداء...
باعث شد ناخودآگاه یاد آن شب بیفتم...و دلم باز هوایی شود و پُست درَفت شده‌ای را به روز کنم.

صدایت می‌کنم حسین جان، همانند جابر، یا حسین.یا حسین.یا حسین...

أَحبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَه؟



22بهمن،نقطه سر خط!

پنج شنبه 90/2/15 1:34 عصر| | نظر

یا الله.

به دعوت

«نامه‏ای
توسط ساواک به دفتر انرژی اتمی در ارلانگن آلمان وارد شده بود و از آنها
خواسته بودند که پنج نفر از بورسیه‏هایی که برنامه‏های تظاهرات و اعتصابها
را ترتیب داده‏اند ظرف مدت 15 روز به ایران برگردانده شوند.

این
اخطاریه را نزد امام بردیم. اتاق کوچکی تقریبا به مساحت 12 متر مربع با دو
در روبروی هم با تشکچه‏ای دست دوز در گوشه اتاق مقر امام بود. امام وارد
شدند، سلام کردیم. به ما تعارف کردند که بنشینیم; بلافاصله نامه را تقدیم
کردیم، ایشان در چند جمله کوتاه خیال ما را راحت کردند:

این رژیم به اندازه سررسید مهلت این اخطاریه دوام نمی‏آورد که بخواهد شما را به ایران برگرداند.

و واقعا چنین شد، رژیم شاه بعد از حدود 13 روز سقوط کرد.»

از زبان یکی از یاران


«بیست و دوم بهمن، در حکم عید غدیر است؛ زیرا در آن روز بود که نعمت ولایت، اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهی، برای ملت ایران صورت عملی و تحقق خارجی گرفت.
 بیست و دوم بهمن، برای ملت ما در حکم عید فطری است که ملت در آن، از یک دوران روزه‏ی سخت خارج شد؛ دورانی که محرومیت از تغذیه‏ی معنوی و مادّی را بر ملت ما تحمیل کرده بودند.

بیست و دوم بهمن، در حکم عید قربان است؛ زیرا در آن روز و به آن مناسبت بود که ملت ما اسماعیل های خودش را قربانی کرد.»

از بیانات رهبر معظم انقلاب

این وعده‌ی خداست:فان حزب الله هم الغالبون

«ان تنصر الله ینصرکم ویثبت اقدامکم »



اینم نقاشی ِ شمیم به همین مناسبت برای من :دی


این است پیغمبری که از جان ِ ماست...

پنج شنبه 90/2/15 1:34 عصر| | نظر

یا الله.

امشب سخن ازجان جهان بایدگفت...توصیف رسول(ص) انس و جان باید گفت
در  شـــــام ولادت دو  قــطب عالم ...تبریک به  صــاحب الزمان (عج) باید گفت


خیلی جالب است؛

حضرت موسی علیه السلام،خطاب به بنی اسرائیل فرمود:

"اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین" پروردگارم با من است و مرا راه خواهد نمود. +

اما؛

حضرت رسول صلوات الله علیه،به همراه‌ش این‌طور فرمود:

"لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا" اندوهگین مباش ، خدا با ماست.+


-موسی علیه السلام، ابتدا خود را نام می‌برد"معی" سپس، خدای‌ش را. اینجا،پیغمبر ِ اکرم صلی الله علیه، ایتدا نام ِ خدای‌ش را می‌برد،سپس خود را"معنا"!

-برای موسی علیه السلام، "رب" است و برای پیغمبر ِ خاتم صلوات الله علیه، "الله"!



این است پیغمبری که خدا او را از نفس و جان ِ مردم قرار داد."لَقَد جاءَکُم رَسولٌ مِن اَنفُسِکُم"

پیغمبری که لبخند محبت می آورد و کدورت می زدود (کانَ اَکثَرَ النَّاسِ تَبسُّما و ضَحکا)

پیغمبری که با فقرا و مستصعفین نشست و برخاست می‌کرد(یُجالِسُ الفُقَراء وَ یُواکِلُ المَساکین)

پیغمبری که از همه بخشنده تر و بزرگوارتر بود(اَجوَدَ النَّاسَ کفا و اَکرَمهُم عشره)

پیغمبری که در برابر حرف های خشن و ناملایمات صبر پیشه می کند(یُصبرُ للغَریب عَلی الجَفوه..)

پیغمبری که پیوسته و در هر مجلسی به یاد خداست(لا یَقومُ و لا یجلِس اِلّا عَلی ذِکر الله)

پیغمبری که با تبسم سخن می گفت(کانَ رَسولُ الله اِذا حَدّث بحَدیث تَبّسم فِی حَدیثه)

پیغمبری که اخلاق‌ش را چنان ستوده است که می فرماید: "اِنّکَ لَعلَی خُلقٍ عَظیم"

پیغمبری که رحمهٌ للعالمین است.خاتم النبیین است...

این است، پیغمبر ِ ختم ِ رُسل، رسولی که خداوند خطاب به ایشان فرمود:

لولاک لما خلقتُ الافلاک

...


بخوانید: گفته بودی «میم» و «حاء» و «میم» و «دال»ی می‌رسد...

*عیدتان مبارک*

روز بزرگی‌ست، هم‌دیگر را از دعای ِ خیر ِ هم، محروم نکنیم...


فرمود ما شما را فراموش نمی‌کنیم...

پنج شنبه 90/2/15 1:34 عصر| | نظر

یا الله.

می‌گوید: خوش به حالِ مسلمانانی که در زمان ِ ائمه علیهم السلام بودند...مشکلات‌شان را حضوراً خدمتِ ائمه مطرح می‌کردند،من هم امام می‌خواهم، چرا امام ِ زمان ِ ما باید غایب باشند؟

می‌گویم فرقی ندارد، خودشان فرمودند:

اِنّا غیر مهملین لامرکم و لا ناسین لذکرکم

"چنین نیست که ما به امور شما بی‌اعتنا باشیم و شما را از یاد برده باشیم..."



تو خود حجاب ِ خودی، از میان برخیز...

چنین نیست که ما به حال ِ خود واگذار شده باشیم، مولا به ما توجه دارد، به فکر ِ ماست...دور از دسترس نیست! آنچه هم بخواهی اگر به صلاحت باشد به تو می‌دهد...

مخصوصاً اگر با نام ِ مادرشان صدایش بزنی و بگویی یابن الزهرا سلام‌الله‌علیها...

شرمنده‌ می‌شوم و با خود می‌گویم:

مولایمان، فکر ِ تک تکِ ما هست، من چقدر به فکر مولایم هستم؟




بعدتر نوشت:  «فاقروا ما تیسر من القرآن»

بشتابید:    طرح 120 روز انس با قرآن کریم







<      1   2   3      >