جز لبخند،چیزی نگفت...
پنج شنبه 90/2/15 1:33 عصر| | نظر
یا الله.
این لبخندت،این نگاه ِ عمیقَت!
سکوت را بر لبانم می نشاند!حتی وقتی با کوله باری از درد،پیشَت آمده باشم...
هر وقت بخواهم با تو حرفی بزنم،با همین نگاه و همین سکوتی که ساعتها بینمان حاکم می شود،حرفهایت را میزنی و آرامم می کنی،آرامشی عجیب...
و شرمنده ام میکنی...
چقدر،معنا دارد،این "جز لبخند،چیزی نگفت"...
غیرآرشیویها
-
جانت را چند میفروشی؟
کوچه های سامرا،با غربت ِ او آشناست...
بیانیه جمعی از وبلاگنویسان و فعالان فضای مجازی
و «رَفَسَ» یعنی...
السلام ای حضرت سلطان عشق
یا فاطمه الزهرا(س) ادرکنی
روضه مصور...
22بهمن،نقطه سر خط!
این است پیغمبری که از جان ِ ماست...
فرمود ما شما را فراموش نمیکنیم...
این اشک را از من نگیر...
جز لبخند،چیزی نگفت...
اتفاقات ِ به ظاهر عادی شدهی(!) یک روز ِ عادی!
اولین نوشته ی وبلاگم در بلاگفا
به پارسی بلاگ می آییم!